دانلود رمان فراموشم نکن از غزال گرائیلی کاربر انجمن نودهشتیا
📌 نام رمان: فراموشم نکن ✍️ نویسنده: غزال گرائیلی 📚 ژانر: عاشقانه 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
دلگیر بودم از کسی که مرا غرق خودش کرد اما نجاتم نداد. با رفتارهایش ساکتم کرد، سردم کرد، قدر ندانست. بعد پرسید چرا سردی؟ چرا ساکتی؟ چرا مثل روزای اول نیستی؟ احساسات دقیقا جایی سرد میشوند که تو تازه دلت داشت بهشون گرم میشد و…
به بارش برف بیرون از پنجرهی کلاس خیره بودم که با صدای غزاله به خودم اومدم:
ـ چیه تیارا خانم؟ بازهم که تو فکری!
با ماژیکی که توی دستم بود، اسمش رو روی نیمکتمون نوشتم و با خستگی گفتم:
ـ خیلی دلم براش تنگ شده!
غزاله بهم نگاهی کرد و گفت:
ـ دختر تو نمیخوای بیخیالش بشی؟
جوابشو ندادم و به نوشتن روی نیمکت ادامه دادم که غزاله با صدای بلندتری گفت:
ـ وای تیارا بسته دیگه، یکم رو میز جای خالی بزار ما تقلبامون رو روش بنویسیم، کل میز شده اسم سهند فرهمند.
رمان فراموشم نکن بازم چیزی نگفتم و به بارش برف خیره شدم. سهند فرهمند عشق ده سالهی من، بازیگر سینما و تلویزیون که از وقتی یادم میاد دوسش داشتم و این علاقه همراه با سنم رفته رفته بزرگتر شد، زمانی که یازده سالم بود تو شبکه دو دیده بودمش و از اونجا بهش دل بستم؛ همه میگفتن این یه عشق بچگانست که از سرم میپره اما؛ نه تنها کمرنگ نشد بلکه روز به روز بیشتر تو دلم جا باز کرد، تمام اخبارهای مربوط بهش رو دنبال میکردم.
تمام سریال، مصاحبههاش و تمام دیالوگاش و حفظ بودم، این آدم مثل نیمهی من بود که هر روز و هر ساعت باهاش زندگی میکردم اما اون حتی از وجود من خبر نداشت، حتی نمیدونست یکی هست که اینقدر دیوانه وار دوسش داره و حاضره بخاطرش از خودش بگذره، هر روز سر نمازم دعا میکردم که حداقلش بفهمه که من اینقدر دوسش دارم.
خدارو چه دیدی؟ شاید اونم عاشقم شد، شاید از من خوشش اومد، بعد به خودم میگفتم اون همه دخترای داف دورشن، میاد عاشق یه دختر شهرستانی ساده میشه؟!
اما امید بود که منو مجبور به ادامه مسیر میکرد، خیلی سعی کردم که بیخیالش شم و ازش دست بکشم اما؛ نتونستم، بالاخره هرجوری که بود باید بهش میفهموندم که یه تیارایی هست که اینقدر عاشقشه و دوسش داره.
با صدای برپا گفتن بچها، از فکرم بیرون اومدم. اصلا حوصله درس و نداشتم. به غزاله خیلی آروم گفتم:
ـ من میرم بیرون یکم هوا بخورم.
غزاله با تعجب گفت:
ـ حالت خوبه؟ میخوای باهات بیام؟
یه نوچی کردم و از معلم اجازه گرفتم و از کلاس خارج شدم. تو راهروی مدرسه وایستادم و به بارش برف نگاه کردم؛ عمیق بهم آرامش میداد؛ چشمام رو بستم و گردنبند پاکت نامهای که مادربزرگم برام خریدهبود و توش کلمات مثبت حک شدهبود و تو دستم فشردم و از صمیم قلبم آرزو کردم که خدا یه نگاهی به دل عاشقم بندازه؛ حتی اگه حکمت نباشه اما؛ من این آدم و خیلی دوست دارم!
این همه سال گذشته و هنوز ذرهای از دوست داشتنم نسبت بهش کم نشده؛ دیگه از این علاقه بیسرانجام و دلتنگی خسته شدهبودم؛ دوست داشتم که حداقل میتونستم به روی خودم بیارم و این حرفا رو ابراز کنم، یهو صدای پای یکی و شنیدم و سریع برگشتم دیدم که مریمه!
دانلود رمان های عاشقانه نودهشتیا(کلیک کن):
دانلود رمان آواز قو از مهسا پناهی کاربر انجمن نودهشتیا
دانلود رمان من مسلمان نیستم از مهسا پناهی کاربر انجمن نودهشتیا
📌 نام رمان: فراموشم نکن ✍️ نویسنده: غزال گرائیلی 📚 ژانر: عاشقانه 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
دلگیر بودم از کسی که مرا غرق خودش کرد اما نجاتم نداد. با رفتارهایش ساکتم کرد، سردم کرد، قدر ندانست. بعد پرسید چرا سردی؟ چرا ساکتی؟ چرا مثل روزای اول نیستی؟ احساسات دقیقا جایی سرد میشوند که تو تازه دلت داشت بهشون گرم میشد و...