دانلود رایگان داستان نیل در آتش از هانیه پروین
📌 نام داستان: نیل در آتش
✍️ نویسنده: هانیه پروین
📚 ژانر: فانتزی، عاشقانه
📥 فرمت: PDF
📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه داستان نیل در آتش از نودهشتیا:
تمام زندگانیام هدیهایست که نیل به پادشاه و ملکهی سرزمینمان ارزانی داشت. بند به بند لحظاتم گره به مصری خورده بود که حیاتش را ابتدا از نیل و خدای نیل، و سپس از من داشت. زیباترین سمفونیای که تکرارش ذرهای از شکیل بودنش نمیکاست. رودی که بر من میخروشید و به زادگاهم زندگی میدمید… اما چه شد که از من رو برگرفتی؟ چرا مرا از خود میرانی؟ و چه شد که نیل به آتش کشید و کشیده شد؟
قسمتی از داستان نیل در آتش از نودهشتیا:
نیل هجده بهارِ زندگی به من ارزانی کرده بود؛ هیچ کدام را اینطور نشده بود که هراسی کودکانه، بر تنم عرق شود و مجالم را آب کند. این ترس بود که به روی مردمکهایم مِه کشیده و هول و هراس را به افکارم گره زده بود.
برای بار بیست و… بیست و… اه! شمارِ دفعاتی که از روی این تخت، تا دو متر آن طرفتر و نزدیک پنجره شده بود را به یاد نداشتم. اولین بار نبود که قانون شکنی کرده و مرزها را زیر پا میگذاشتم اما آن شب، با همهشان فرق داشت.
جثهی ریزم را شنل پوشیدم. قرص ماه انگار که از تردیدهایم خورده و غول شده بود، وسوسهام کرد به رویش قدم بردارم. وزنم را روی پنجهی پایم ریختم و پنجره که باز شد، پُکی به اکسیژن تسویه شده زدم، رقیق بود.
📌 نام داستان: نیل در آتش ✍️ نویسنده: هانیه پروین 📚 ژانر: فانتزی، عاشقانه 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه داستان نیل در آتش از نودهشتیا:
تمام زندگانیام هدیهایست که نیل به پادشاه و ملکهی سرزمینمان ارزانی داشت. بند به بند لحظاتم گره به مصری خورده بود که حیاتش را ابتدا از نیل و خدای نیل، و سپس از من داشت. زیباترین سمفونیای که تکرارش ذرهای از شکیل بودنش نمیکاست. رودی که بر من میخروشید و به زادگاهم زندگی میدمید... اما چه شد که از من رو برگرفتی؟ چرا مرا از خود میرانی؟ و چه شد که نیل به آتش کشید و کشیده شد؟
قسمتی از داستان نیل در آتش از نودهشتیا:
نیل هجده بهارِ زندگی به من ارزانی کرده بود؛ هیچ کدام را اینطور نشده بود که هراسی کودکانه، بر تنم عرق شود و مجالم را آب کند. این ترس بود که به روی مردمکهایم مِه کشیده و هول و هراس را به افکارم گره زده بود.
برای بار بیست و... بیست و... اه! شمارِ دفعاتی که از روی این تخت، تا دو متر آن طرفتر و نزدیک پنجره شده بود را به یاد نداشتم. اولین بار نبود که قانون شکنی کرده و مرزها را زیر پا میگذاشتم اما آن شب، با همهشان فرق داشت.
جثهی ریزم را شنل پوشیدم. قرص ماه انگار که از تردیدهایم خورده و غول شده بود، وسوسهام کرد به رویش قدم بردارم. وزنم را روی پنجهی پایم ریختم و پنجره که باز شد، پُکی به اکسیژن تسویه شده زدم، رقیق بود.