دانلود رمان کرپنی از جنس راهنما از نگین کاربر انجمن نودهشتیا
📌 نام رمان: کرپنی از جنس راهنما ✍️ نویسنده: نگین 📚 ژانر: عاشقانه، فانتزی، طنز 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
در دورانی که انسانها مورد حمله موجوداتی قرار میگیرن که نسل اونا رو منقرض میکنه… در همین حین، دولت دست به اقدامی میزنه و از وجود افرادی خبر میده که بهشون “قاضی” گفته میشه!
قاضیها قابلیت تشخیص انسانها و هیولاها رو داشتن اما اونها به کسایی احتیاج داشتن که بهشون نیرو بده و اون افراد “راهنما” میگفتن.
سوزان جزوی از افراد راهنماست اما به دلیل سواستفادههایی که ازشون میشه هویت خودشو پنهان میکنه اما توسط یه قاضی لو میره… و اون قاضی حالا در به در دنبالش میگرده!
-گوش میدی چـــــی میگم؟
با صدای داد کیان از فکر خواب عجیبی که تو این چندسال میدیدم اومدم بیرون.
من-نه!…یا بیشتر پول بده یا نمیام.
کیان عصبی بلند شد گفت:
شونه ای بالا انداختم و بلند شدمپول مفت ندارم بهت بدم..سوزان!
من-هر طور راحتی منم میرم تو گروه دیگه
کیان-پــــول نــــدارم لعنتی..تا قرون آخر خرج کردم
من-داری وگرنه الکی بهت گیر نمیدادم…روز خوش اگه تصمیمت عوض شد پول واریز کن.
منتظر فریادش نشدم از اتاق اومدم بیرون مرتیکه خسیس! سوار موتورم شدم سمت خونه راه افتادم.
وقتی رسیدم باز اون پیرزن احمق دیدم. خدایا الان کی با این جر و بحث کنه؟ موتورم رو خاموش کردم سمتش رفتم قبل اینکه چیزی بگه گفتم:
-هنوز چهار روز تا آخر ماه مونده حالا بکش کنار.
درو تو صورتش کوبیدم. لامصب از بدهی گرفته تا اجاره خونه تا خرخره توشون دفن شدم. باید یه راهی واسه پرداختشون پیدا کنم. همه میترسن که آلوده نشن
اون وقت این پیرزن گیر اجاره خونه اس! ماجرای این دولت از کجا شروع میشه؟ کرپنی از جنس راهنما
وقتی داشتن یه سری آزمایش هایی روی حیوان ها انجام میدادن با مشکلی که نادیده اش گرفتن روبه روش شدن و بوم! آزمایشگاه نابود شد هیولاهایی آزاد شدن و به جون مردم افتادن. اونا رو آلود می کردن و تعداد جمعیت هر روز پایین میومد تا اینکه دولت از وجود کسایی خبر داد بهشون قاضی میگفتن.
سوییچ موتور برداشتم باید برم خرید کنم. سوار موتور شدم دم سوپرمارکتی نگه داشتم. چیزای که میدونستم گرون نیستن برداشتم حساب که کردم، همینکه خواستم سوار موتور بشم یه ماشین باکلاسی خورد به موتورم، و درست جلوی چشام موتورم جلوی پام پهن شد! از عصبانیت تیک عصبی گرفتم. تنها چیز سالمی که داشتم همین موتور بود. سمت ماشین رفتم و چاقوی جیبیم رو در آوردم زدم رو شیشه گفتم:
-هی شازده بیا پایین.
شیشه اومد پایین و با چهره سردی مواجه شدم. بی توجه بهش لب زدم:
-موتورم عین تف چسبوندی رو زمین!
بی صدا نگاهم کرد. حتی پلک هم نمیزد که غریدم:
-با توام عین بز بهم زل نزن… زبون نداری؟
-ببینم از جونت سیر شدی؟
با شنیدن صداش ابروی بالا انداختم. اون الان تهدیدم کرد؟ با این قیافهای که به خودش گرفته حتما پول خسارت نمیده. پوزخندی زدم و جلوی چشاش چاقوم روی ماشینش کشیدم. با چشای گرد شده نگاهم کرد گفت:
-داری چـ..ـه گو…
من-عه زبون داری؟
خواست در ماشین باز کنه که نذاشتم. عصبی بهم نگاه کرد حالا هی اون فشار میداد و من زور میزدم جلوش بگیرم با دیدن علامت رو لباسش چشام گرد یا خــدااا اینکه علامت قاضی سطح قرمزه!
دانلود رمان های عاشقانه نودهشتیا(کلیک کن):
دانلود دلنوشته دوشیزگان آفتاب ندیده از کهکشان کاربر انجمن نودهشتیا
دانلود رمان فراموشم نکن از غزال گرائیلی کاربر انجمن نودهشتیا
📌 نام رمان: کرپنی از جنس راهنما ✍️ نویسنده: نگین 📚 ژانر: عاشقانه، فانتزی، طنز 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
در دورانی که انسانها مورد حمله موجوداتی قرار میگیرن که نسل اونا رو منقرض میکنه... در همین حین، دولت دست به اقدامی میزنه و از وجود افرادی خبر میده که بهشون "قاضی" گفته میشه!
قاضیها قابلیت تشخیص انسانها و هیولاها رو داشتن اما اونها به کسایی احتیاج داشتن که بهشون نیرو بده و اون افراد "راهنما" میگفتن.
سوزان جزوی از افراد راهنماست اما به دلیل سواستفادههایی که ازشون میشه هویت خودشو پنهان میکنه اما توسط یه قاضی لو میره... و اون قاضی حالا در به در دنبالش میگرده!