
دانلود رمان دستامو ول نکن(جلد دوم) از غزال گرائیلی کاربر انجمن نودهشتیا
مشخصات رمان دستامو ول نکن
📌 نام رمان: دستامو ول نکن (جلد دوم)✍️ نویسنده: غزال گرائیلی 📚 ژانر: عاشقانه، اجتماعی 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه رمان دستامو ول نکن جلد دوم از نودهشتیا:
حتی اگر دنیا دست به دست هم دهند و تو رو از من بگیرند، من تو رو در وجود خودم گم نمیکنم؛ اما اینو میدونم که هیچ اتفاقی، تصادفی نمیافته و شاید باید باهاش روبرو میشدم تا تهش بشم آدم قوی داستان زندگیم…
برای مطالعه رمانهای جدید نودهشتیا کلیک کنید:
قسمتی از رمان دستامو ول نکن(جلد دوم) نودهشتیا:
همهچیز بهخوبی و خوشی پیش میرفت و من و غزل و باور توی خوشبختی خودمون غرق شده بودیم؛ تا اینکه یه روز، یه اتفاقی افتاد که همهچیز زندگیم رو خراب کرد و تمام بدبختیهای دنیا روی سرم آوار شد.
زندگیم، نور امیدم از زندگیم ناپدید شد و من و دخترم رو تنها گذاشت. همه میگفتن که مرده و دیگه برنمیگرده، اما من باور نداشتم. با اینکه تقریباً دو سال از نبودنش میگذره، اما هنوزم قلبم امید داشت که زندست و یه گوشهای از این کرهی خاکی داره نفس میکشه.
هر روز کارم شده که لباساشو بو کنم و حسرت و دلتنگیم رو برطرف کنم. بعد از رفتنش، تقریباً نابود شده بودم، ولی فقط یه چیز برام مونده بود که منو به این زندگی وصل میکرد؛ و اونم دخترم بود. رمان دستامو ول نکن
روزبهروز بیشتر شبیه غزل میشد. من با وجود باور، تونستم یه کم به خودم بیام و سرپا وایستم!
علاوه بر من، باورم هم نابود شد. تو سن هفتسالگی، نبودنِ مادری که اینقدر وابستهاش بود و همهجا باهاش بود، خیلی گوشهگیرش کرده بود! هرچی بزرگتر میشد، بیقراری و لجکردناش بیشتر میشد. بنابراین، تو این مدت مجبور بودم که علاوهبر پدر بودن، براش جای خالی غزل رو هم پر کنم.
گرچه که جای خالیش با هیچچیزی پر نمیشد و بعد رفتنش، فقط سکوت و تاریکی بود که کل خونهی ما رو دربرگرفته بود. هنوزم که هنوزه، وقتی دارم از سر کار برمیگردم، فکر میکنم الان در رو برام باز میکنه و با اون خندههای قشنگش ازم استقبال میکنه.
هنوزم که هنوزه، مثل قبل کنار درخت آرزوها، رو به این دریای نکبت منتظرش میشینم تا بلکه از پشت سر بیاد بغلم کنه و بگه که برگشته و همهی اینا فقط یه خواب تلخ بوده… رمان دستامو ول نکن
اما زندگی بیرحمتر از اون چیزیه که ما فکرش رو میکنیم.
امروزم، طبق معمول بعد از مدرسه، باور رو بردم خونهی همسایمون گذاشتم تا با دوستش شنتیا یه کم بازی کنه و حالوهواش عوض بشه و از این گوشهگیریاش کم بشه.
برای دانلود رمان جدید نودهشتیا کلیک کنید: