الهه راستین، دختری که زندگیاش از همان کودکی دستخوش تغییرات دردناکی شده است. او در ۲۱ سالگی، برای مناقصهای مهم در لسآنجلس شرکت میکند تا پروژههای شرکت و کلینیک دندانپزشکی خود را به دست آورد. اما سرنوشت، مسیر دیگری برای او رقم میزند...
در این سفر، او با مردی مرموز و خطرناک مواجه میشود؛ رئیس قدرتمند مافیا که به "گرگ درنده آلفا" معروف است. مردی وحشی و بیرحم که هیچکس جرأت مقابله با او را ندارد. اما در میان این تاریکی، افسون و معصومیت الهه همان چیزی است که این مرد به دنبالش بوده. لیلیوم سفید، نماد پاکی و معصومیت، در قلب دنیایی سیاه و خونین میشکفد...
📖 بخشی از متن رمان لیلیوم سفید
"آه... چطور تونستی با برنامهریزی قبلی وارد زندگیم بشی و اعتمادم رو به نابودی بکشونی؟ چرا؟ واقعا چرا؟
همهی ما در زندگی واقعیات پنهانی داریم که از فکر کردن به آنها وحشت داریم، چه برسد به این که به زبان بیاوریم... اما هیچوقت یادم نمیره!
اون قول داده بود و لعنت به کسی که به عهدش وفا نکنه... دیگه هیچ چیز مثل قبل نمیشه!
اون رفت و دیگه هرگز برنمیگرده، چون که غرورش رو نشونه رفتم و غرور یک مرد، ستون اصلی قدرتشه!
اون برای همیشه برای من تموم شد و من هم تا ابد برای او مُردم!
مرگی که هر دو در آن، به جان دادنِ یکدیگر خیره شدیم و... روحِ علاقهمان را کشتیم!"
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان های اختصاصی نودهشتیا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.