مشخصات داستان ماه را پیدا می کنم از نودهشتیا
📌 نام داستان: ماه را پیدا می کنم ✍️ نویسنده: ماسو 📚 ژانر: تینیجری، اجتماعی 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه داستان ماه را پیدا می کنم از نودهشتیا:
دارم غرق میشوم در مرداب حماقت، هر چقدر دست و پا میزنم، بیشتر فرو میروم، نمیدانم چه شد! چطور از این مرداب سر در آوردم! فقط میدانم من تنها مقصر نیستم.
📌 نام: دانلود داستان سایه سنگین ✍️ نویسنده: الناز سلمانی 📚 ژانر: اجتماعی، تراژدی 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه دانلود داستان سایه سنگین از نودهشتیا
هیچکس نمیبیند. هیچکس صدایش را نمیشنود. اما سایهای که همیشه همراهش بوده، هر روز سنگینتر میشود.
مژده یاد گرفته است که در سکوت بجنگد. زخمش را پنهان کند، دردش را قورت بدهد و روی پای خودش بایستد. اما گذشته، هرچقدر هم که پشت سر گذاشته شود، سایهای میشود که قدم به قدم دنبالت میآید. او این را خوب میداند. و حالا، در خانهای که قرار بود سرآغاز آرامشش باشد، باز هم سایهای دیگر کمین کرده است.
آیا اینبار میتواند آزاد شود؟ یا باز هم در تاریکی فرو خواهد رفت؟
نام داستان: موش قرون وسطی ✍️ نویسنده: امیرحسین معاصری 📚 ژانر: درام-تاریخی، اجتماعی-انتقادی، فلسفی 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه دانلود داستان موش قرون وسطی از نودهشتیا
در روستای کوچک ناجنز، پسر جوانی به نام کریستوف در جهانی پر از تضاد رشد میکند؛ جهانی که کلیسا با وعدههای بهشت، سکههای مردم را میرباید و پدرش الکساندر، مردی که به انسانیت بیش از دینِ تحریف شده باور دارد، در سکوت به مبارزه با فساد برمیخیزد.
الکساندر، اما به جرمِ عشق ورزیدن به حقیقت، سرنوشتی تراژیک پیدا کرده و کریستوف را در آغوش کلیسایی تنها میگذارد که ادعای نجات روح انسانها را دارد.
سالها بعد کریستوف در دلِ نظامی مذهبی پرورش مییابد که بیماری، فقر و ترس را به نام خدا توجیه میکند. اما رازهای پدر، خاطراتِ مهربانیهایش و دیدار با مردی مسلمان در راه واتیکان، چشمان او را به حقیقتی بزرگتر میگشاید؛
«خداوند در قلبهاست، نه در دیوارهای کلیساها».
📌 نام رمان: راز پسر همسایه ✍️ نویسنده: الناز سلمانی 📚 ژانر: تخیلی، ترسناکی 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه داستان راز پسر همسایه از نودهشتیا:
شب بود. لعنتی، تاریکتر از همیشه. کوچه انگار کش میاومد، راهی که تمومی نداشت. سایهها رو دیوار میلرزیدن، انگار که زنده بودن. انگار که داشتن منو نگاه میکردن. صدای قدمهام توی این سکوت کشدار میپیچید، ولی یه چیزی تو هوا سنگینی میکرد. یه چیزی که از تاریکی اون شب هم وحشتناکتر بود...
📌 نام داستان: خون بهای وفاداری ✍️ نویسنده: سحر تقی زاده 📚 ژانر: تراژدی، معمایی، مافیایی 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه داستان خون بهای وفاداری از نودهشتیا:
لارا، دختری به اجبار پدر ناتنیاش از شوهرش طلاق میگیرد تا جان برادرش را نجات دهد. در حالی که درگیر مسائل خانوادگی و تهدیدات مافیا است،لارا مجبور میشود وارد دنیای خطرناک مافیا شود و به مردی که پدر ناتنیاش او را برای ازدواج به او معرفی کرده، نزدیک شود. اما وقتی لارا در یک روز مرگبار خیانت شوهر سابقش را با پدر ناتنیاش کشف میکند، تصمیم میگیرد با کینه و انتقام، هر سه نفر را از میان بردارد. در یک شب خونین، لارا نه تنها مرد مافیا را به قتل میرساند، بلکه شوهر سابق و پدر ناتنیاش را نیز در کشتاری هولناک از پای درمیآورد.
📌 نام داستان: عشق در لحظه های بارانی ✍️ نویسنده: الناز سلمانی 📚 ژانر: اجتماعی، خانوداگی، معاصر، عاشقانه 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه داستان عشق در لحظه های بارانی از نودهشتیا:
رها کودک بود، اما قلبی پر از نور داشت. او نمیخواست تنها از تاریکیهای زندگیاش رها شود، بلکه میخواست مادری که در سایههای گذشته گم شده بود، به سوی روشنایی هدایت کند. در مسیر پر پیچ و خم زندگی، رها آموخت که حتی یک کودک میتواند نیرویی بزرگ برای تغییر باشد، نیرویی که با عشق و بیپایانی، خانوادهاش را از تاریکیها نجات دهد.
📌 نام داستان: ملقب به ابوالعاص ✍️ نویسنده: آتنا ملازاده 📚 ژانر: مذهبی 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه داستان ملقب به ابوالعاص از نودهشتیا:
آنچه در داستان ملقب به ابوالعاص میخوانید... من زینب، دختر پیامبر بزرگ اسلام و دختر خدیجه بزرگ، خواهر فاطمه سرور بانوان جهان! من زینب؛ همسر پسر خالهام قاسم، ملقب به ابوالعاص... من زینب؛ دختی که مثل دیگر خواهرانش به اسلام روی آورد اما همسرش، نه!
📌 نام داستان: برای دیگران ✍️ نویسنده: فاطمه یوسفی 📚 ژانر: اجتماعی 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه داستان برای دیگران از نودهشتیا:
پیرمرد تعادل احساساتش از دستش در رفته بود، حد وسطش را گم کرده ولی همچنان با درد و فلاکت به زندگی سنجاق شده بود. پیرمرد تعادل احساساتش از دستش در رفته بود، حد وسطش را گم کرده ولی همچنان با درد و فلاکت به زندگی سنجاق شده بود.
این داستان برگرفته از واقعیت است.