دانلود رمان فاسق از دنیا کاربر انجمن نودهشتیا
📌 نام رمان: فاسق ✍️ نویسنده: ~DONYA28~ 📚 ژانر: معمایی، اجتماعی، عاشقانه 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
فرات، مردی ۲۸ ساله که با افکارش دست و پنجه نرم میکند؛ فارغالتحصیل رشتهی مهندسی عمران از تورنتو کانادا…
بی اعتقاد است… بی اعتماد است… باور ندارد ولی سرشار از منطق است. ته قلبش به دنبال چیزیست که مغزش میخواهد اثبات کند که نیست. بعد سال های سال به وطنش بازگشته. میخواهد بماند؛ آخر یک سری مجهولات دوباره نمایان میشوند و بازی گذشته ی ناتمام، آغاز می گردد. فرات، حدود سه سال است که به بلوچستان بازگشته و دو سال است که مرکز ترک اعتیاد را در زاهدان تأسیس کرده. مرکزی که رفته رفته در تمام بلوچستان شناخته میشود.
در این بین دختری که به او دل می بندد و همخونی پیدا میشود و همه چیز برایش سخت تر میشود. مدت طولانی می ماند چه برای کاری که از قبل برنامه ریزی کرده و چه کاری که روی آن تحصیلات دارد. از هر روش و راهی میرود تا حس آن دختر را بکشد؛ اما… خودش که بی حس است و افکارش در ته قلب و مغزش… طلسمشکن با پیغام های غافلگیر کننده اش از همون ابتدا، مشکلات مشکوک مرکزی که اداره میکند و رازهایی که باید از پشت پرده کنار زده شوند ولی چه رازهایی؟
قدمی بیش از این نمیگذارم. به سمتش بر میگردم، دفترچه کوچکی در دستش است.
-این مال توعه؟
دفترچه را از دستش می گیرم. متعجب می پرسم:
-از کجا پیداش کردی؟
-تو حیاط افتاده بود.
چشمانم، گرد می شوند. این دفترچه چگونه از آنجا سر درآورده؟ دفترچه را باز کرده و در جواب می خواهم با لبخند از او تشکر کنم اما؛ سرم تیر می
کشد…چشمانم واژه را میخوانند و جمله ی زیرش را باور نمی کنم…! قلبم تیر میکشد… رگ های بدنم متورم می شوند ؛ می خواهند بیرون بزنند… می خواهم بمیرم! این واژه، مرا میکشد! این واژه، حریصانه روح از تنم جدا میکند…این واژه ی طلسمی خیلی کار ها میکند!
احساس میکنم تبم به دمای جوش آب رسیده است؛ در اینکه در دوزخم شکی نیست…نمیدانم چطور به اتاق رسیده ام؛ نمی دانم چ طور زمین بسترم شده و سر بر بالشت گذاشته ام… نمیدانم برادرم کجاست…نمیدانم چطور با دستان لرزان، خودم را درون پتو پیچیده ام…هیچ نمی دانم! برگه ی مچاله شده که از آن دفترچه ی کنده ام را دوباره باز میکنم، دوباره چشم هایم می بینند و می میرم…خفه می شوم در بین شلوغی افکارم… نفس تا لحظه های دیگر نیز نمی آید! دانلود رمان فاسق
سعی میکنم به یاد بیاورم؛ اما مغزم پوچی را نشانم میدهد. می سوزم، تمام اندام هایم شعله ورانه میسوزانند، جسم نیمه ماندهام را!
صدای مادر، راه نفس کشیدنم را باز میکند؛ صدای مادر روح به تنم می چسباند؛ صدای مادر چشم هایم را بینا میکند؛ صدای مادر معجزه میکند، معجزه! دستان گرمش را بر سر و صورت شعله ورم می گذارد و آه از نهادش بیرون می آید.
دستانم را نیز امتحان میکند و باز هم آه و آه…
-نمی دونستم انقدر حالت بده وگرنه امروز و خونه می موندم.
به سختی لب میزنم:
– من مات؟
“-مامان؟ ”
-جانم؟
-قرص خوردم، خوب میشم!
لبخند تلخی می زند.
-یه هفته ست مریضی، هر روز شدیدتر از روز قبلشی…میریم بیمارستان!
این یک سرماخوردگی ساده است. بدن من ضعیف است و تحمل نکرده وگرنه…
دانلود رمان های عاشقانه نودهشتیا(کلیک کن):
دانلود رمان کرپنی از جنس راهنما از نگین کاربر انجمن نودهشتیا
دانلود دلنوشته دوشیزگان آفتاب ندیده از کهکشان کاربر انجمن نودهشتیا
📌 نام رمان: فاسق ✍️ نویسنده: ~DONYA28~ 📚 ژانر: معمایی، اجتماعی، عاشقانه 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
در این بین دختری که به او دل می بندد و همخونی پیدا میشود و همه چیز برایش سخت تر میشود. مدت طولانی می ماند چه برای کاری که از قبل برنامه ریزی کرده و چه کاری که روی آن تحصیلات دارد. از هر روش و راهی میرود تا حس آن دختر را بکشد؛
اما... خودش که بی حس است و افکارش در ته قلب و مغزش... طلسمشکن با پیغام های غافلگیر کننده اش از همون ابتدا، مشکلات مشکوک مرکزی که اداره میکند و رازهایی که باید از پشت پرده کنار زده شوند ولی چه رازهایی؟