دانلود داستان موش قرون وسطی از امیرحسین معاصری کاربر انجمن نودهشتیا
در روستای کوچک ناجنز، پسر جوانی به نام کریستوف در جهانی پر از تضاد رشد میکند؛ جهانی که کلیسا با وعدههای بهشت، سکههای مردم را میرباید و پدرش الکساندر، مردی که به انسانیت بیش از دینِ تحریف شده باور دارد، در سکوت به مبارزه با فساد برمیخیزد.
الکساندر، اما به جرمِ عشق ورزیدن به حقیقت، سرنوشتی تراژیک پیدا کرده و کریستوف را در آغوش کلیسایی تنها میگذارد که ادعای نجات روح انسانها را دارد.
سالها بعد کریستوف در دلِ نظامی مذهبی پرورش مییابد که بیماری، فقر و ترس را به نام خدا توجیه میکند. اما رازهای پدر، خاطراتِ مهربانیهایش و دیدار با مردی مسلمان در راه واتیکان، چشمان او را به حقیقتی بزرگتر میگشاید؛
«خداوند در قلبهاست، نه در دیوارهای کلیساها».
حالا کریستوف باید انتخاب کند؛ آیا تسلیمِ تاریکی میشود یا راهی را ادامه میدهد که پدرش با خون خود نشانهگذاری کرده است؟
این داستان، روایتی تکان دهنده از نبردِ همیشگیِ انسانیت با قدرت، فریب و تعصب است. داستانی که با مرگها آغاز میشود، با شهامت زنده میماند و با امیدی پایان مییابد که هرگز نمیمیرد.
خواندن این اثر را به هیچکس توصیه نمیکنیم مگر آنکه بخواهید دنیایی را ببینید که در آن، حتی یک موش کوچک هم میتواند نمادِ انقلابی بزرگ باشد.
برای مطالعه رمان های عاشقانه کلیک کنید:
رمان کارما | غزال گرائیلی کاربر انجمن نودهشتیا
رمان مادام جیزل | M.l.carmen کاربر انجمن نودهشتیا
کشیشان که از سکوت بیهراس او خشمگین بودند، شبها با نقاب هیولاها و دود گیاهان سمی، دیوارهای کلبه را پر از زمزمههای ترس میکردند. در نهایت کریستوف دریچهها را بست، پارچهای خیس بر دهان گذاشت و به موش سفید خیره شد:
«میدانم… این دودها نه برای من، که برای خفه کردن حقیقتی است که از کتاب به بیرون درز کرده.»
روزها گذشت. موش سفید هر شب بر سینه او میخزید و گرمای نگاهش را جایگزین تبهای سوزان میکرد. اما در سی و سومین شب، کریستوف در دام سرفههای خونین افتاد. غدههای سیاه بر گردنش جوانه زدند.
موش سفید که بوی مرگ را حس کرده بود، پیش از سپیدهدم ناپدید شد، اما نه پیش از آنکه دندانهای ریزش را به گوشه کتاب فرو کرده و صفحاتی را پاره کند. کریستوف در حالی که درد هوش را از سرش میربود، کتاب را به سینه فشرد:
«خرد… سپر است…»
در چهلمین شب، وقتی در کلبه را با تبر شکستند، پیکره نیمهجان او را در حالی یافتند که بر زمین نقش بسته و نفسهای کندش به سمتی بود که با زغال بر دیوار نوشته بود:
«شیطان، زاییده ترس شماست و من سالهاست که در تاریکی، چهره انسانیت را دیدهام.»
برادر ماتئوس زنجیرها را با دستانی لرزان باز کرد. اشکهایش، که برای نخستین بار نه از ترس، که از شرم میچکید؛ بر گونه کریستوف جاری شد:
«تو آیینهای بودی که خورشید را به درون گورستان افکارمان تاباندی.»
سپس، نگاهش به پیکر نیمهجان کریستوف افتاد که تبسمی بر لب داشت، همانند تبسم ماریا در شب مرگش و دستانش را به آرامی روی کتابی گذاشته بود که همچون میراثی از پدر، برایش به جا مانده بود. در آن لحظه، دو گزینه چون تیغی بر روح ماتئوس فرود آمد؛ یا اجازه دهد شعلهی این جانِ یاغی، زیر خاکسترِ سکوت خاموش گردد، یا جرئهای از رحمتی را که سالها در پشت نقابِ تقدس پنهان کرده بود، به او ارزانی کند.
رمان های عاشقانه را از نودهشتیا دانلود کنید:
دانلود رمان فاسق از دنیا کاربر انجمن نودهشتیا
دانلود رمان کرپنی از جنس راهنما از نگین کاربر انجمن نودهشتیا
نام داستان: موش قرون وسطی ✍️ نویسنده: امیرحسین معاصری 📚 ژانر: درام-تاریخی، اجتماعی-انتقادی، فلسفی 📥 فرمت: PDF 📱 مناسب برای: گوشی، تبلت، لپتاپ، سیستم، آیفون
خلاصه دانلود داستان موش قرون وسطی از نودهشتیا
در روستای کوچک ناجنز، پسر جوانی به نام کریستوف در جهانی پر از تضاد رشد میکند؛ جهانی که کلیسا با وعدههای بهشت، سکههای مردم را میرباید و پدرش الکساندر، مردی که به انسانیت بیش از دینِ تحریف شده باور دارد، در سکوت به مبارزه با فساد برمیخیزد.
الکساندر، اما به جرمِ عشق ورزیدن به حقیقت، سرنوشتی تراژیک پیدا کرده و کریستوف را در آغوش کلیسایی تنها میگذارد که ادعای نجات روح انسانها را دارد.
سالها بعد کریستوف در دلِ نظامی مذهبی پرورش مییابد که بیماری، فقر و ترس را به نام خدا توجیه میکند. اما رازهای پدر، خاطراتِ مهربانیهایش و دیدار با مردی مسلمان در راه واتیکان، چشمان او را به حقیقتی بزرگتر میگشاید؛
«خداوند در قلبهاست، نه در دیوارهای کلیساها».